مائیم که از بادهٔ بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بی هیچ سرانجام خوشیم
پ ن :
ما کـه خرابیـــم و بر آبیـم و سراب از چــه غـم کافــــر بیگانـه خوریـم
مائیم که از بادهٔ بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بی هیچ سرانجام خوشیم
پ ن :
ما کـه خرابیـــم و بر آبیـم و سراب از چــه غـم کافــــر بیگانـه خوریـم
دنگ... دنگ...
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ام پر شده از لذت
یا به زنگار غمی آلوده است
لیک چون باید این دم گذرد
پس اگر می گریم
گریه ام بی ثمر است
و اگر می خندم
خنده ام بیهوده است
پ ن : تو را در دل نمی یافتم زین سبب گرد خویش می گشتم بی هوده ...
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعوی سگان شما نیز بگذرد
دیر نمی بینم روزی را که پرزیدنت با صدای رسا بانگ دهد کای خفتگان اعتدال نه آن است و نه این، "اعتدال" یعنی "اکبر" و اکبر یعنی اعتدال
دامی به راهی مینهم مرغی به دامی میزنم
پ ن : باری خواری نصیبت کردم زین همه جهل و خودبینی
.
.
یا لیتنی کنت ترابا
از مخالفت نهراسید! بادبادک زمانی اوج میگیرد که با باد مخالف روبرو شود. وینستون چرچیل