هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است
پ ن: اگر بردم جان از غم دوران
ز درد فراق تو جان نبرم
هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است
پ ن: اگر بردم جان از غم دوران
ز درد فراق تو جان نبرم
باز در سردی لبخند غروب
رازها خفته ز ناکامی هاست
پ ن: حال خود بس تباه می بینم
نظری فگن به حالم که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که بجز تو کس ندارم