حالم از امید تهی ست و ندارد آهی
گر از این روزنه ها گذرد اندک هوایی
تو مبین که زنده ام
نبضم هم مگیر
گر چه می زند به سان لحظه های م
بی رمق
تو مبین که زنده ام
زنده از بهر بوسیدن تو نیم
مرا چه به این فراخ بالی
روم و جای خویش نشینم
نمناک، غمدار، تنها، رسته از هوا
بی خویشم و مرا چه به بوسه ی تو
پ ن: کسی هم انگار به فکر ما نبود