.
.
پ ن : پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ
در پست های قبلی نوشته بودم که ما شکستگان در گاه توایم، اکنون بی گمان می دانم که همه از نادانی بود و ریا . که سیاه نامه تر از خود کس نمیبینم
پ ن : که ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
یا ستار ...
.
.
پ ن :
لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟
خواجه بوالفتح شیخ گفت رحمت الله علیه، وقتی جمعی آمدند از عراق و شیخ ما راجامه ی فرجی آوردند صوفیانه، بافراویز. چون پیش شیخ نهادند درپوشید. گربه ای بود که پیوسته گرد شیخ برمی آمدی، آن گربه گرد شیخ برآمد و بر آن مرقع شاشید. شیخ گفت ما بر آن بودیم کی خود را به جامه ی صوفیان بیرون آریم و ساعتی صوفی باشیم، این گربه بر صوفی ما شاشید! این فرجی بستانید و با بوالفتح دهید کی صوفی اوست. آن فرجی از پپشت شیخ بازکردند و به خواجه بو الفتح دادند و خواجه بوالفتح این سخن بتفاخر باز گفتی.
کاین حال ماست گربه بر صوفی ما شاشید...
.
.
پ ن : بر ما نظری کن
روشن تر از پرتوی زلفت نظری نیست که نیست
ما ز گیرایی مژگان تو پابرجاییم
بدان که خواهش و تمناى نفس منتهى نشود به جاىی، و به آخر نرسد اشتهاى آن. اگر انسان یک قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس ازآن چند قدم بردارد و اگر با یکى از هواهاى آن همراهى کند ناچار شود با چندین تمناى آن همراهى کند. اگر یک در به روى خواهش نفس باز کنى، لابدى که درهاى بسیارى به روى آن باز کنى. یک وقت به واسطه یک متابعت نفس به چندین مفاسد، و از آن هزاران مهالک مبتلا شوى. تا آن که خداى نخواسته در دم آخر جمیع راه حق را بر تو سد کند. چنانچه خداى تعالى در نص کتاب کریم از آن خبرداده است. روح عرفانی روح الله
پ ن : تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
قضایای امروزم به طرز معنا داری به قضایای هاشمی نزدیک است
از یک سو نوه امام فایل سخنان هاشمی را در فیس بوک می گذارد که ایهاالناس اکبر با ماست نه با [...]
از سوی دیگر سایت هاشمی می گوید که کذاست باور نکنید
ساعتی بعد خود هاشمی در سخنرانی رسمی حرفی می زند به این مضمون که "گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم..."
.
.
پ ن 1 : حوادث این روزم بسیار شبیه به قضایای هاشمی ست "با دست پس می زنیم و با پا پیش می کشیم"
پ ن 2 : من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
من مستم و تو مست ز من سهو و خطا جست زمن
من نرسم لیک بدان هم تو رسانم که تویی
.
.
ای قیل و قالت چون شکر وی گوشمالت چون شکر
گر زین ادب خوارم کنی خواری منست اکرام دل
.
پ ن : ما زنده از اکرام تو
.
.
.
.
چه گویم که نگفتنم بهتر
خسر الدنیا و الاخرة که می گویند مصداقش ما هستیم ...
یا اله العاصین