و مثل شما همچون کسی ست که هشت سال اورانیوم غنی می کند و سپس با دست خود اورانیوم را رقیق و یا اکسید می کند!
.
.
.
ولا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة أنکاثا تتخذون أیمانکم دخلا بینکم
پ ن : الان دارم به حال اون دانشمند هسته ای فکر می کنم که قراره کل تلاششو رقیق کنه!
با عنایت خداوند پی برده ام که گریه استدراجی هم داریم!
استدراج، مهلت و نعمتی است که غفلت آور است و یک نوع عقاب است،
حال گریه به شخص می دهند که فکر کند آدم خوبی است! در نتیجه گناهانش را
ادامه می دهد، کارهایی از این ها سر می زند، که سنگ را به گریه می اندازد!
البته این کلیت ندارد و باید به خدا پناه برد..
.
پ ن : احقاق حقوق حقه ملت ایران با بیلبورد های ضد آمریکایی تعارض ندارد.
و ننگ بر کسانی که در دوران افول قدرت شیطانی آمریکا،لبخند شیطان را بر عزت و شرف خود ترجیح داده اند..
خبرگزاری فرانسه روز گذشته از کمک یک میلیون دلاری آمریکا به گروهگ تروریستی منافقین خبر داد. ظاهراً بهانه این کمک، اسکان اعضای این گروهک تروریستی هنگام خروج از عراق اعلام شده است. «مری هارف» سخنگوی وزارت خارج آمریکا در همین زمینه گفت: این پول برای تضمین رفاه و امنیت ساکنان اردوگاه لیبرتی اختصاص یافته است (!) این اقدام خصمانه آمریکا در کمک به گروهک تروریستیای که دست آن به خون هزاران ایرانی آغشته است، در کنار اظهارات گستاخانه و بیادبانه خانم «وندی شرمن» معاون وزارت خارجه آمریکا، علیه مردم ایران و دیگر اظهارات ضد ایرانی اخیر مقامات کنگره و دولتمردان آمریکا، همگی نشان از ادامه خط دشمنی آمریکا با ملت ایران دارد. این اقدامات ضد ایرانی مقامات آمریکایی در حالی انجام میگیرد که آنان همچنان دم از مذاکره و ارتباط با ایران میزنند؛ اما حتی حاضر نیستند، لااقل چند صباحی حتی بهظاهر، دست از دشمن علنی علیه ملت و جمهوری اسلامی ایران بردارند تا شاید حداقل بتوانند عدهای خوشباور را بفریبند. نکته جالبتر و قابلتأملتر در این باره، اقدامات ذلیلانه و سازشکارانه برخی از گروهها، شخصیتها و جریانات داخلی است که با وجود آشکار بودن دشمنیهای آمریکا، همچنان بر طبل مذاکره و دوستی با این کشور میکوبند، به طوری که حتی برخی از آنان کار را تا خاطرهگویی از امام(ره) درباره آمریکا(!) و پیشنهاد عدم شرکت دولتیها در مراسم 13 آبان امسال و حمله به نصب بیلبوردهایی میکنند که در آن، فریب و دورویی آمریکا به تصویر کشیده شده است. در همین بحث حمله به بیلبوردها، نشریات زنجیرهای اصلاحطلب طی روزهای گذشته و در اقدامی هماهنگ، این مسئله را حتی در تیترهای اول و دوم خود و با عناوینی چون؛ «مقابله بیلبوردی با مذاکره ایران و آمریکا» و «بیلبوردهایی که دیپلماسی دولت را هدف گرفتند»! و... مطرح ساختند تا همین فشارها، موجب جمعآوری این بیلبوردها از سطح شهر تهران گردد! کاش این سینهچاکان مذاکره و ارتباط با آمریکا، کمی صداقت و رکگویی در دشمنی! را (علیرغم بیصداقتیهای گسترده آمریکاییها در سایر مسائل) از سران و رسانههای آمریکایی یاد میگرفتند. سردمداران آمریکایی هیچ تغییری نکردهاند؛ اما ظاهراً برخی در داخل، تغییر کرده و رنگ عوض کردهاند!
.
.
پ ن : بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم
شمر جانباز جنگ صفین بود و ایضا قاتل فرزند رسول خدا
پ ن 1 : نباید فراموش کرد که همواره «ضعف های» ماست که شیطان رابه طمع می اندازد. شهید آوینی
پ ن 2: که از آینده ی خویشم هیچ اطمینان نیست، آینده ی شمرم گاهی محتمل است ....
" اَلا یا اَهلَ عالَم اِنَّ جَدّیَ الحسین طَرَحوهُ عُریاناً "" اَلا یا اَهلَ عالَمُ اِنَّ جَدّیَ الحسین سَحَقوهُ عُدواناً "
هلاک مرد در سه چیز است. گناه می کند به امید توبه، و توبه نکند به امید زندگانی، و توبه ناکرده می ماند به امید رحمت، پس چنین کس هرگز توبه نکند.
تذکرةالاولیا
پ ن : هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
یادم هست سوم دبستان بودم ، برای مسابقات قرآن و احکام اسم نوشته بودم ، روز انتخاب که رسید با یکی از دوستان جدل شد و با اکراه به مسابقه حفظ رفتم بیشتر گرایشم به احکام بود .
گذشت و در زمان محدودی که داشتم تقریبا همه ی سوره های جزء سی را از بر کرده بودم به جز سوره ای که اسمش به گمانم "نباء" بود.. همین یک سوره را لنگ بودم.
نحوه امتحان بدین طریق بود که از بین حدود 20 برگه یک برگه انتخاب می کردیم و سوره های مورد نظر را می خواندیم ، از یاد نمی برم از ابتدای امتحان که شروع شد حسی به من می گفت اولین برگه از سمت راست! گویا حس من بیش از این نمی فهمید!
رفتم بالا و زدم اولین برگه از راست .. دقیقا همان سوره "نباء" آمد ...
پ ن :
نفسی ماند ز سلمان، مکنیدش درمان!
همچنینش بگذارید که تا میمیرد!
حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست
پ ن : چه گویم چون نه هشیارم نه مستم
نه چراغ چشم گرگی پیر
نه نفسهای غریب کاروانی خسته و گمراه
مانده دشت بیکران خلوت و خاموش
زیر بارانی که ساعتهاست می بارد
در شب دیوانه ی غمگین
که چو دشت او هم دل افسرده ای دارد
در شب دیوانه ی غمگین
مانده دشت بیکران در زیر باران ، آهن ، ساعتهاست
همچنان می بارد این ابر سیاه ساکت دلگیر
نه صدای پای اسب رهزنی تنها
نه صفیر باد ولگردی
نه چراغ چشم گرگی پیر