اغلب
پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ب.ظ
گاهی وقت ها مرگ این قدر دیر میرسه که از دهن می افته، لحظاتی که دلت لبریزه شاید.
میگن آدم لحظه ی مرگ، اشتیاق عاجزانه ای به برگشت داره، بلکه کار خیری، حسنه ای، دستگیری ای، ...
ولی من هیچ وقت نتونستم درک کنم، اگه به لحظه ی مرگ برسم هیچ وقت این تقاضا رو داشته باشم، شاید هم نا امیدی اون لحظه به سراغم نیاد و مثل بقیه بشم.
پ ن: هر پیمانی که با تو بستم، بشکستم و چه بدتر از آن.
۹۴/۰۶/۰۵