ایندیپندنت

پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۷ ب.ظ

خون چکان بر آتش سودای تو

پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۷ ب.ظ

سیف فرغانی چه قدر با تحکم می گوید که "اگر دل است به جان می خرد هوای تو را" ولی من یک لحظه حتی به ذهنم خطور نکرده که دلم را خالی از همه آن چه در آن است بپندارم ، دل نیست یک مشت تار به هم تنیده ست که از کورسوی نوری که به آنش می تابد، نه می گیرد و نه باز می گرداند، هر چه هم تو گویی در آن هست از همان ها که نمی توانم بگویمش تا همین حوالی و تو و او و کناری اش و آن یکی که تنها رو به رویت رو نیمکت نشسته بود. من اما هر چه قدر گویم کم ست گاهی که تو را اندک مقدار از بقیه ی چیزهایی که در دلم ست پر رنگ تر می بینم به جز سرفکندگی چیزی نمی یابم که با تو رو به رو شوم، من هیچ سلاحی ندارم که وقتی رو به رویت می ایستم ناخودآگاه یا خودآگاه خودم را استوار نگه دارم که این منم، بار ها شده که خواسته ام جلویت زانو بزنم و از سوز همه ی روز هایی که چشم در چشمت نبودم به غایتی که می دانم جزع کنم. ولی می دانم این به این زودی ها میسر نشود، طاقت دراز می خواهد و سوز جگر که نه این دارم و نه آن.



پ ن: کاش به اندک صدای نفس هایت هم که شده وصل ما میسر می ماند.


موافقین۱مخالفین۰۹۳/۰۹/۱۳
مهدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی