ایندیپندنت

آخرین مطالب



من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اماآن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست



پ ن : که هیچ ...
۰ نظرموافقین۰مخالفین۰۱۶ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۸
مهدی

قبول دارم که حکومت عوض شده، اما آخوند درباری هماره بوده و هنوز هم ... آن ها که تلاش شان صرفا برای دنیایشان بوده و اصلا قرار نبوده آخرتی در کار باشد یا اگر هم باشد برای تعدیل کردن رفتار مردم! یا به عبارت ساده تر مشغول کردن عامه ی مردم به چیز دیگری بود.


خط این بود که اصلاً آمریکا منسی بشود. یک دسته شوروی را طرح می کردند تا آمریکا منسی بشود، یک دسته الله اکبر را کنار می گذاشتند، سوت می زدند و کف می زدند آن هم در روز عاشورا، خط این بود که این قضیه مرگ بر آمریکا منسی بشود. و لهذا دیدید که آن روزی که این جوانهای بیدار عزیز ما این لانه جاسوسی را گرفتند، این شیاطین به دست و پا افتادند. امام روح الله


شاید باز هم شاهد تکرار تاریخ باشیم تاریخی که می گوید اگر دیدید دشمن دست به قرآن برده، بدانید نیتش لزوما حق نیست اما چه چاره که ابوموسی ها هماره تصمیمشان را گرفته اند و اندکی در تصمیم خود تردید ندارند.


که پیش از این وعده کرده بودیم

کلید حل مشکلات کشور، بهره‌برداری خردمندانه از امکانات داخلی و ظرفیت درون زای کشور است.امیدمان را به بیرون از ظرفیّت داخلى کشور ندوزیم.   [رهبر انقلاب در دیدار با رئیس‌جمهور و هیئت دولت ۱۳۹۲/۰۶/۰۶]

۰ نظرموافقین۰مخالفین۰۱۳ مهر ۹۲ ، ۲۲:۵۵
مهدی


من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل 
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت

.


.


پ ن : سخن را از نی باید شنید ، از آن کس که نیست ، آن کس که هست از هواهای خود می گوید و حدیث نفس می کند.

۰ نظرموافقین۰مخالفین۰۱۰ مهر ۹۲ ، ۱۹:۰۱
مهدی


چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار

از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد


۰ نظرموافقین۰مخالفین۰۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۸:۳۸
مهدی

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست

که من گریانده‌ام یک عمر دنیا را به آهنگم

۰ نظرموافقین۰مخالفین۰۰۶ مهر ۹۲ ، ۱۳:۰۶
مهدی

آورده اند که شیخ روزی در نیشابور با جمعی بسیار بکویی می رفتند، زنی پاره ی خاکستر از بام می انداخت،بعضی از آن بر جامه ی شیخ افتاد، شیخ از آن متاثر نگشت. جمع در اضطراب آمدند و خواستند کی حرکتی کنند با صاحب خانه. شیخ ما گفت آرام گیرید! کسی کی مستوجب آتش بود با او خاکستر قناعت کنند، بسیار شکر واجب آید. جمله ی جمع را وقت خوش گشت و هیچ آزاری را به کسی نرسانیدند و بسیار بگریستند.     اسرارالتوحید



پ ن : حالم چو دلیری است که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن، پسری داشته باشد!
۰ نظرموافقین۰مخالفین۰۰۴ مهر ۹۲ ، ۲۰:۱۴
مهدی
گرچه در بادیه ی عشق به منزل نرسی  اینقدر بس که در این راه زنی گامی

.

.

پ ن : پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد


۰ نظرموافقین۰مخالفین۰۲۸ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۳۷
مهدی

فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ


در پست های قبلی نوشته بودم که ما شکستگان در گاه توایم، اکنون بی گمان می دانم که همه از نادانی بود و ریا . که سیاه نامه‌ تر از خود کس نمی‌بینم



پ ن : که ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم


یا ستار ...

۰ نظرموافقین۰مخالفین۰۲۴ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۱۱
مهدی
یُعَذِّبُُ مَن یَشَاء وَیَرْحَمُ مَن یَشَاء وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ


.


.


پ ن :

دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها

لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟

۰ نظرموافقین۰مخالفین۰۲۴ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۱۵
مهدی

خواجه بوالفتح شیخ گفت رحمت الله علیه، وقتی جمعی آمدند از عراق و شیخ ما راجامه ی فرجی آوردند صوفیانه، بافراویز. چون پیش شیخ نهادند درپوشید. گربه ای بود که پیوسته گرد شیخ برمی آمدی، آن گربه گرد شیخ برآمد و بر آن مرقع شاشید. شیخ گفت ما بر آن بودیم کی خود را به جامه ی صوفیان بیرون آریم و ساعتی صوفی باشیم، این گربه بر صوفی ما شاشید! این فرجی بستانید و با بوالفتح دهید کی صوفی اوست. آن فرجی از پپشت شیخ بازکردند و به خواجه بو الفتح دادند و خواجه بوالفتح این سخن بتفاخر باز گفتی.

کاین حال ماست گربه بر صوفی ما شاشید...

.



.


پ ن : بر ما نظری کن

روشن تر از پرتوی زلفت نظری نیست که نیست

۰ نظرموافقین۰مخالفین۰۲۰ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۰۳
مهدی